دنیای من و هستیم
دنیای من و هستیم

 
درباره وبلاگ

 

آخرين نوشته ها

 

نويسندگان

 

پيوند ها

 

آرشيو مطالب

 

پيوندهاي روزانه

 

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 40
بازدید هفته : 42
بازدید ماه : 41
بازدید کل : 183587
تعداد مطالب : 98
تعداد نظرات : 1251
تعداد آنلاین : 1

دوست دارم اسیسم
کد موس


 
ملیژ بودم که نبودم...

سلام مخلبونا،خوبین؟سلامتین؟دماغتون چاقه؟چاییتون داغه؟چند درصد از شما داییتون چاقه؟

این مدت که نبودم خیلی خیلی ملیژ بودم.یه سرمای ناجور خورده بودم که اصلا خوشمزه نبود.چندشب حتی یک ثانیه هم نتونستم بخوابم.smileyهمشم نشسته بودم که بینی عجیجم نگیره زیاد.خلاصه ببخشید هی کامنت گذاشتین من نبودم و جواب ندادم.رز جونم ببخشید که جوابتو ندادم.

خوب حالا اومدم کلی وراجی کنم برم.یه دستمال بیارین که ببندن سرتون از حالا.smiley

بله بچه ها!!!جونم براتون بگه در یکی از روزهای اون هفته یه فرشته کوچولو به اسم سوگند بود که سرما اومد خوردش.دوستاش هی دنبالش گشتن،هی صداش زدن اما فرشته ناز، ناتوانتر از اون بود که جواب بده.تمام بدنش درد میکرد اینقد که بزور تا ... میرفت.فردای اون روز کلاس داشت.هرچی توان داشت جمع کرد و روانه کلاس شد.از اونجایی که گوشاشم کر میشن هنگام ملیژی، هرچی تو کلاس میگفتن این میگفت:هان؟!به حدی این هان گفتن ها زیاد شد که دیگه یه کوفت جانانه هم یکی از دوستاش نثارش کرد.از شانس مزخرفش  امتحان هم داشتن.حالا این بدبخت فلک زده گلوش درد میکنه باید جواب سوالات رو هم میداد.حالا همه اینا جهنم یکی جفتش نشسته بود که دهنش انگار با کلمه مسواک ارتباطی ذر طول زندگیش برقرار نکرده و براش بیگانه بود.هرچی به مهیار دوستش میچسبید فایده نداشت.هرچیم فین میکرد که (بی ادبیه ببخشید ولی باید گفت)مفش بیاد پایین دماغش بگیره بو رو نشنفه نمیومد که نمیومد.فرشته کوچولوی ما که حال نداشت تا در کلاس بلبل زبونی کنه تمام کلاس هم درخواب بسر میبرد.بالاخره بعد از کلی التماس از عقربه های ثانیه شمار و دقیقه شمار کلاس تموم شد و فرشته اومد خونه گرفت خوابید.بالا رفتیم دوغ بود پایین اومدیم ماست بود قصه ما راست بود.

4شنبه بااون حال مریضم نشستم با داداش کوچیکم زبان کار کردم چون فرداش امتحان داشت.بس که بازیگوشی کرد و مثه بچه آدم یه جا نمیموند میخواستم از عصبانیت موهای خودمو خودشو بکنم اما چون دخمل خوبیم خودمو به آرامش و صبر دعوت کردم البته بیشترش بخاطر مامی جونم بود چون هروقت ماها دعوامون میشه ناراحت میشه.

شنبه به مناسبت سالگرد دوستیمون که چند ساله شده بود و دقیقا در دوم اردیبهشت یه سالی باهم دوست شده بودیم(البته جز منو فرشته نجاتم پرستوی گلم که از قبلترش دوست بودیم)یه جشن کوچولو گرفتیم با بچه های دانشگاه.البته همونایی بودیم که همیشم باهمیم.قرار ساعت 10:15 صبح بود که جمع شیم بریم.شب قبل به همه التیماتوم دادم کسی دیر نکنه اما کو گوش شنوا.10:30 بود که پرستو و الهه اومدن(البته دیرکردن در اینجا تقصیر الهه بود نه پرستو)رفتیم نمایشگاه کتاب یه سر زدیم.حالا مگه این پروا میاد.آقا ما آرزو به دل موندیم این یه بار به موقع بیاد.مثه همیشه نیم ساعت دیر کرد.حالا بچه ها گیر دادن داریم میریم خونشون چیزی بخریم.آخه یکی نیس بهشون بگه بدبختا مگه پول داریم.ما دانشجو بودیم دوبارم چندروز دیگه کنکوره!حالا قیمته گلا چنده همه سربه فلک کشیده که مغزمون سوت میکشیدbe3.gif.درنتیجه تصمیم گرفتیم بیخیال شیم و وقتی نی نیش اومد دنیا واسه نی نیش کادو ببریم(آخه الان 5ماهشه دوستمون،البته یه پسرم داره اسمش مبینه کلاس دوم ابتداییه،ماشا...خیلی بانمکه،اینقده دوشش دالم)با تصمیم هیئت دوستان رفتیم قنادی و یه کیک خریدیم روش برامون نوشت:« سالگرد دوستیمون مبارک »اگه شد عکسشم براتون میذارم.شاید بخاطر حجم بالای عکس نشه.رفتیم و بروبچ دیگم اونجا بودن.کلی روبوسی و بغل و ماچ و تف و... کردیم باهم.شیکم دوستم اومده بود جلو انقده بانمک شده بووووووود.کلی ازش تشکر کردیم بابته دعوتش با این بار شیشه اش.(البته وظیفش بود)ناهار که جاتون خالی محشر بود.انواع ترشی رو خودش درست کرده بود.اومدم یه دونه از ترشی آلبالوش بخورم که بس این الهه حناق گرفته هی گفت ترشی برامنه نخور پرید توگلوم.اگه بشه عکس سفره غذارم میذارم بعدا.من سفره رو جمع کردم و الهه و پرستو زحمت شستنشو کشیدن.البته کلی هم در این حالت عکس گرفتیم که بعدا بگیم ما چقدر کار کردیم.1 ساعت بعد کیک رو پر از شمع کردیم تا باهم فوت کنیم.پرستو رفت دوربین رو گذاشت رو اپن تا فیلم بگیره اما تا پرستو برسه و من بفهمم چی شد اون نامردا شمعا رو فوت کردن.کلی عصبانی شدیم.اما دوباره روشن کردیم و فقط منو پرستو فوت کردیم.این الهه دیوونه و یکی دیگه از دوستای منگلم که تا ماحواسمون نبوده یه تونل بغل کیک حفر کرده بودن با انگشتشون.پروا هم بلند شد رقص چاقو بره واسمون.حالا مام اصلا حواسمون نیس این دوربین داره فیلم میگیره،هرچی دوست داشتیم واز دهن مبارکمون در اومد گفتیم.وااای که کیک چه مزه ای میداد دور هم.بعد از خوردن کیک شروع کردیم به فرت و فرت عکس گرفتن باهم در مدلها و ژست های مختلف.animated smiley faces for orkut, myspace, facebookبعد تصمیم گرفتیم چندتام عکس باحجابم بگیریم.برای هرعکس 3ساعت میرفتیم جلو آینه و شالامون رو باهم عوض میکردیم و میومدیم.تا آهنگ کامران هومن عزیزم پخش شد گفتیم که من یه عکس با هومن بندازم البته در LCD تشریف داشتن هومن جونم.خشک کردم پای تی وی.بابا تا میومد پرستو عکس رو بگیره صحنه عوض میشد که بالاخره آخر آهنگ که هومن در کلیسارو باز میکنه و میخنده و من هم دیگه اعصابم خرد شده بود نشسته بودم زمین جلوی تی وی عکس گرفته شد.ولی خدایی خیلی قشنگ افتاده.دیگه سرتون رو درد نیارم بعد از 6،7 ساعتی که باهم بودیم مراسم با گریه های فراوان از سوی هیچکس تمام شد.bg4.gif

این تیکه رو فقط واسه رز جونم نوشتم:

رز جونم میدونی یه هفتادی دیگه داره به خانواده اضافه میشه؟؟!خداروشکر یکی دیگه پیدا شد که تو دیگه فقط به من پیله نکنی بگی بچه هفتادی مثبت.اسمش فروغه.آخرش این زن عمو عروس انتخاب کرد.رز جونم اگه بقیه نمیدونن تو چیزی نگو بهشون شری نگیره منو .وااای حالا الهام دیدنیه مگه نه؟لابد الن قیافش اینطوریه

خوب در رابطه با دریخچالم باید بگم منم مثه شماهام البته وقتی مریضم اینقد میرم در یخچال که گاهی ترجیح میدم بشینم همون تو.

در آخر برای همه دوستام که دارن واسه کنکور آماده میشن(داداش مهران گلم و حسین جان)و دوستای دیگم که امتحاناتشون شروع شده آرزوی موفقیت میکنم.

نظر یادتون نره که حداقل خستگیه این همه نوشتن از تنم دربیاد.




دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط sogand